۲۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۱۱

شکر لعل لبش در تلخی دشنام می پیچد
زشیرینی زبانش بوسه در پیغام می پیچد

گل امیدواری می توان چید از عتاب او
به ظاهر گرچه گوش آرزوی خام می پیچد

دل پر خون عاشق می شود گلگونه رویش
به این عنوان اگر آن زلف عنبر فام می پیچد

درین صحرا که دامن بر کمر بسته است کهسارش
زهی غافل که پا در دامن آرام می پیچد

رهایی نیست از موج حوادث بیقراران را
زبیتابی به بال و پر فزون این دام می پیچد

زغفلت رشته امید خود کوتاه می سازد
گدای کوته اندیشی که در ابرام می پیچد

به دست پر، عنان نتوان گرفتن اسب سرکش را
تهیدستی عنان نفس بدفرجام می پیچد

اگر صید مراد هر دو عالم در کمند آرد
زناکامی همان صائب دل خودکام می پیچد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.