هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و فلسفی است که از عشق، جنون ناشی از آن، هنر و رنج‌هایش، و مفاهیمی مانند غربت و حسرت سخن می‌گوید. شاعر از معشوق، عشق بی‌پایان، و تأثیرات عمیق آن بر روح و روان انسان صحبت می‌کند. همچنین، اشاراتی به مفاهیم هنر، کمال، و رنج‌های همراه با آن دارد.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی و هنری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۲۸۲۷

بغیر از خامه کز بیطاقتی گرد سخن گردد
کجا گرد سر پروانه شمع انجمن گردد؟

مرا نظاره رخسار او مهر خموشی شد
چه حرف است این که از آیینه طوطی خوش سخن گردد؟

نه از خط سبز شد پشت لب آن شیرین تکلم را
که از دلبستگیها حرف گرد آن دهن گردد

تماشای خرام او جنون می آورد، ترسم
که طوق قمریان زنجیر بر سر و چمن گردد

چه کم می گردد از دریای بی پایان حسن او؟
اگر لب تشنه ای سراب ازان چاه ذقن گردد

به شیرین کاری من نیست مجنونی درین کشور
که هر جا خردسالی هست در دنبال من گردد

کند معشوق عاشق را چو سوز عشق کامل شد
که چون پروانه در گیرد چراغ انجمن گردد

شفق خورشید تابان را کند از صبح مستغنی
شهید عشق هیهات است محتاج کفن گردد

وطن زندان شود بر هر که گردد در هنر کامل
که خون چون مشک شد آواره از ناف ختن گردد

بشو از عیش شیرین دست، تا گردد دلت روشن
که موم از شهد چون شد دور، شمع انجمن گردد

کنار حسرت خمیازه من وسعتی دارد
که مه بر آسمان در هاله آغوش من گردد

زغربت نیست بر خاطر غمی رنگین خیالان را
عقیق نامور را کی به دل یاد یمن گردد؟

مکن سر در سر سنگین دلان از سادگی صائب
که آخر بیستون سنگ مزار کوهکن گردد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.