۲۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۴۸

دل من بیقرار از شعله آواز می گردد
سپند من ازین آتش سبک پرواز می گردد

زدست رد نتابد رو طلبکار قبول حق
که موج از سیلی ساحل به دریا باز می گردد

دل ما را نوای مطربان در وجد می آرد
کباب ما به بال شعله آواز می گردد

ورق گردانی عمر زلیخا نامه ای دارد
که انجام محبت خوشتر از آغاز می گردد

به دست آرزو هر کس دهد مجموعه دل را
چو اوراق خزان بازیچه پرواز می گردد

غبار تن نگیرد دامن دلهای قدسی را
قفس بر مرغ وحشی شهپر پرواز می گردد

صفای باطن از دل می زداید علم ظاهر را
که پنهان جوهر آیینه از پرداز می گردد

حذر می کردم از خال و خط خوبان، ندانستم
که مرغ زیرک آخر قسمت شهباز می گردد

درافشای محبت نیست جرمی عشقبازان را
صدف آب از فروغ گوهر این راز می گردد

زباغ افزون گل از منع تماشا می توان چیدن
تماشایی عبث محروم ازین در باز می گردد

به اندک روزگاری می گشاید شهپر شهرت
به صائب هر نواسنجی که هم پرواز می گردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.