۲۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۷۱

دل چرخ بداختر نرم از یارب نمی گردد
به افسون این گره باز از دم عقرب نمی گردد

نمی آید زچندین چشم کار یک دل روشن
شب تاریک، روز از کثرت کوکب نمی گردد

زباران ساز شد گلبانگ رعد ابر بهاران را
بلند آوازه بی ریزش کس از منصب نمی گردد

حجاب باده لعلی نگردد سبزی مینا
زخط پوشیده رنگ سیب آن غبغب نمی گردد

به حرف پوچ صائب هر که نگشاید دهان خود
شهید زخم دندان ندامت، لب نمی گردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.