هوش مصنوعی:
این شعر از صائب تبریزی بیانگر مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است. شاعر از عشق الهی، عبرتهای زندگی، ناپایداری دنیا، و اهمیت تزکیه نفس سخن میگوید. او از دردهای روحی، شرم از گناه، و تلاش برای رهایی از تعلقات دنیوی مینویسد و با استفاده از استعارههای زیبا مانند شراب عشق، گل خورشید، و مومیایی، مفاهیم پیچیده را به تصویر میکشد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر نیاز به درک و تجربه زندگی دارد که معمولاً از سنین نوجوانی به بعد قابل درک است. همچنین، برخی از استعارهها و مفاهیم مانند گناه، شرم، و مرگ ممکن است برای کودکان نامفهوم یا سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۲۸۹۲
گه از خم، گه زساغر، گه زمینا سر برون آرد
شراب عشق هر ساعت سر از یک جا برون آرد
درین عبرت سرا هر کس که دستی در کرم دارد
گلیم خویش را چون ابر از دریا برون آرد
مگر آتش عنانیها به فریادم رسد، ورنه
که دارد آنقدر فرصت که خار از پا برون آرد؟
به آب تیغ نتوان شست رنگ خون ناحق را
چسان دامان خود قاتل زدست ما برون آرد؟
گل خورشید چون صبح از گریبانی شود طالع
که دست از آستین در دامن شبها برون آرد
ز گرد و دود نتوان زیر گردوی دم بر آوردن
مگر عیسی نفس در عالم بالا برون آرد
دل رم کرده ای دارم زصحبت، سخت می ترسم
مرا از قاف، آخر صحبت عنقا برون آرد
ندارد صرفه ای با عاجزان زورآوری کردن
شکست شیشه ما ناله از خارا برون آرد
خجالت می کشد بی اشک از مردم نگاه من
چو غواصی که بی گوهر سر از دریا برون آرد
مده از دست دامانش کز اهل آخرت باشد
کسی کز دل ترا اندیشه دنیا برون آرد
همان باشد گران از شوخ چشمی بر دل مردم
اگر سوزن سر از یک جیب با عیسی برون آرد
به دیدن کم نگردد شوق رخسار عرقناکش
زشوق آب، ماهی پر درین دریا برون آرد
شکست من شد از شرم گنه صائب درست آخر
که خجلت مومیایی از دل خارا برون آرد
شراب عشق هر ساعت سر از یک جا برون آرد
درین عبرت سرا هر کس که دستی در کرم دارد
گلیم خویش را چون ابر از دریا برون آرد
مگر آتش عنانیها به فریادم رسد، ورنه
که دارد آنقدر فرصت که خار از پا برون آرد؟
به آب تیغ نتوان شست رنگ خون ناحق را
چسان دامان خود قاتل زدست ما برون آرد؟
گل خورشید چون صبح از گریبانی شود طالع
که دست از آستین در دامن شبها برون آرد
ز گرد و دود نتوان زیر گردوی دم بر آوردن
مگر عیسی نفس در عالم بالا برون آرد
دل رم کرده ای دارم زصحبت، سخت می ترسم
مرا از قاف، آخر صحبت عنقا برون آرد
ندارد صرفه ای با عاجزان زورآوری کردن
شکست شیشه ما ناله از خارا برون آرد
خجالت می کشد بی اشک از مردم نگاه من
چو غواصی که بی گوهر سر از دریا برون آرد
مده از دست دامانش کز اهل آخرت باشد
کسی کز دل ترا اندیشه دنیا برون آرد
همان باشد گران از شوخ چشمی بر دل مردم
اگر سوزن سر از یک جیب با عیسی برون آرد
به دیدن کم نگردد شوق رخسار عرقناکش
زشوق آب، ماهی پر درین دریا برون آرد
شکست من شد از شرم گنه صائب درست آخر
که خجلت مومیایی از دل خارا برون آرد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.