۲۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۹۳

چه خوش باشد خط از رخسار جانان سر برون آرد
از این آتش به جای دود ریحان سر برون آرد

ندارد حاصلی سوز محبت را نهان کردن
که عود زیر دامن از گریبان سر برون آرد

مشو زان لعل سیراب از جواب خشک رو گردان
که این موج سراب از آب حیوان سر برون آرد

به پای هر که از کوتاه بینی بشکنم خاری
زپیش دیده من همچو مژگان سر برون آرد

به خواریهای دوران صبر کن گر از عزیزانی
که از زندان به خوابی ماه کنعان سر برون آرد

ندارد گفتگوی مردم دیوانه توجیهی
چسان تعبیر از این خواب پریشان سر برون آرد؟

زجمعیت نباشد بهره ای کوتاه دستان را
که از دریای گوهر خشک مرجان سر برون آرد

بود چون صبح هر کس در طریق عاشقی صادق
زچاک سینه اش خورشید تابان سر برون آرد

در آن محفل که باشد در کمین صد آستین افشان
چگونه شمع ما از زیر دامان سر برون آرد؟

همان از شرم باشد حلقه بیرون در صائب
به قمر سرو اگر از یک گریبان سر برون آرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.