هوش مصنوعی:
این شعر از صائب تبریزی بیانگر ناامیدی و یأس شاعر از تلاشهای بیثمر در زندگی است. او از بیعدالتی و ناتوانی در تغییر شرایط شکایت میکند و اشاره میکند که حتی تلاشهای بزرگ نیز گاهی به نتیجه نمیرسند. شاعر از مفاهیمی مانند زمین خشک، غبار، و آتش برای توصیف حالات درونی خود استفاده میکند و در نهایت به این نتیجه میرسد که گاهی پذیرش وضعیت موجود تنها راه است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، تمهای یأس و ناامیدی نیاز به بلوغ فکری برای تحلیل و درک دارند.
غزل شمارهٔ ۳۰۵۱
تلاش نام داری چون نگین تن در سیاهی ده
که این داغ از جبین نامداران برنمی خیزد
زفیض چشم تر چون رشته در گوهر نهان گشتم
که می گوید گهر از چشمه ساران برنمی خیزد؟
چه سازد سعی دهقان چون زمین افتاد ناقابل؟
به می خشکی زطبع سبحه داران برنمی خیزد
چنان افسرده شد هنگامه اهل جهان صائب
که گلبانگ نشاط از میگساران برنمی خیزد
غبار من زسیل نوبهاران برنمی خیزد
چو من افتاده ای از خاکساران بر نمی خیزد
به یک پیمانه سرشار می بازم دو عالم را
چو من دریادلی از خوش قماران برنمی خیزد
به هویی می توان افلاک را زیر و زبر کردن
جوانمردی زسلک خرقه داران بر نمی خیزد
شود چون خرمن گل روزی آتش، گرانجانی
که چون شبنم سبک از لاله زاران برنمی خیزد
سپند خام بیجا در میان می افکند خود را
درین محفل صدا از بیقراران برنمی خیزد
به همت می توان طی کرد این دشت پر آتش را
جگرداری میان نی سواران برنمی خیزد
ندارد پرده انصاف گوش باغبان، ورنه
چو من رنگین نوایی از هزاران برنمی خیزد
به خون سایه خود پنجه رنگین می کنم چون گل
به خشم من پلنگ از کوهساران برنمی خیزد
تلاش نام داری چون نگین تن در سیاهی ده
که این داغ از جبین نامداران برنمی خیزد
که این داغ از جبین نامداران برنمی خیزد
زفیض چشم تر چون رشته در گوهر نهان گشتم
که می گوید گهر از چشمه ساران برنمی خیزد؟
چه سازد سعی دهقان چون زمین افتاد ناقابل؟
به می خشکی زطبع سبحه داران برنمی خیزد
چنان افسرده شد هنگامه اهل جهان صائب
که گلبانگ نشاط از میگساران برنمی خیزد
غبار من زسیل نوبهاران برنمی خیزد
چو من افتاده ای از خاکساران بر نمی خیزد
به یک پیمانه سرشار می بازم دو عالم را
چو من دریادلی از خوش قماران برنمی خیزد
به هویی می توان افلاک را زیر و زبر کردن
جوانمردی زسلک خرقه داران بر نمی خیزد
شود چون خرمن گل روزی آتش، گرانجانی
که چون شبنم سبک از لاله زاران برنمی خیزد
سپند خام بیجا در میان می افکند خود را
درین محفل صدا از بیقراران برنمی خیزد
به همت می توان طی کرد این دشت پر آتش را
جگرداری میان نی سواران برنمی خیزد
ندارد پرده انصاف گوش باغبان، ورنه
چو من رنگین نوایی از هزاران برنمی خیزد
به خون سایه خود پنجه رنگین می کنم چون گل
به خشم من پلنگ از کوهساران برنمی خیزد
تلاش نام داری چون نگین تن در سیاهی ده
که این داغ از جبین نامداران برنمی خیزد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.