۲۴۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۸۸

دل آزاد طبعان فارغ از قید هوس باشد
قبای بی گریبان را چه پروای عسس باشد؟

حصار خرمن خود ساز دست خوشه چینان را
که اینجا جامه فتح شکربال مگس باشد

مه محمل نشینی را که من دیوانه اویم
به گوشش ناله زنجیر فریاد جرس باشد

ندارد چشم تحسین ناله بلبل زبیدردان
چه حاجت شعله آواز را با خار و خس باشد؟

سخن سنجیده گفتن بی نیازی بار می آرد
گهر در دامن غواص از پاس نفس باشد

حبابی را که در بحر حقیقت چشم بگشاید
سپهر آبگون چون پرده روی نفس باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.