هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی، شاعر بزرگ سبک هندی، به بیان حالات عاشقانه و عرفانی می‌پردازد. شاعر از جنون عشق، ناامیدی، درد و رنج سخن می‌گوید و با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند شعله سودا، موج دریا، میخانه، گردباد و شمع صبح، احساسات خود را بیان می‌کند. در نهایت، شعر به این نتیجه می‌رسد که گاهی رنج و درد می‌تواند به الماس تبدیل شود، همان‌طور که خاری با سوزاندن از پا خارج می‌شود.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به تجربه و بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از تصاویر و استعاره‌های به‌کاررفته در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۳۱۴۲

خرد از سر زجوش شعله سودا برون آمد
جنون عشق موجی زد کف از دریا برون آمد

به این وارونی طالع درین میخانه چون باشم؟
مکرر خون به مینا کردم وصهبا برون آمد

پریشانگرد را آغاز و انجامی نمی باشد
کدامین گردباد از دامن صحرا برون آمد؟

چنان بر سنگ بیرحمانه زد پیمانه را زاهد
که بیتابانه آه از سینه خارا برون آمد

غلط بوده است شمع صبح را پرتو نمی باشد
شرابی چون شفق از مشرق مینا برون آمد

نیام دشنه الماس شد پهلوی من صائب
اگر خاری به سعی سوزنم از پا برون آمد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.