۲۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۴۵

به طوف خاک من گر آن سراپا ناز می آمد
به جوی عمر، آب رفته من باز می آمد

چنان کز شیشه سربسته آید باده در ساغر
به آن تمکین به آغوش من آن طناز می آمد

به صید خویش می کردم دلالت شاهبازش را
اگر از خنده من همچو کبک آواز می آمد

ز امید وصالش بود آهنگ آنچنان بزمم
که بی ناخن صدا از پرده های ساز می آمد

چنان کز بازگشت نوبهاران شد جوان عالم
چه می شد گر بهار عمر ما هم باز می آمد؟

اگر می بود در گلزار عالم نوگلی صائب
صفیر عشق از کلک سخن پرداز می آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.