هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که به بررسی مفهوم عشق از دیدگاه عرفانی می‌پردازد. شاعر بیان می‌کند که عشق، بیگانگی از خود را آشنایی می‌داند و مشغولیت به خود را جدایی از عشق می‌پندارد. او از مجنون و لیلی یاد می‌کند و اشاره می‌کند که عشق، رهایی از زنجیر محبت را نمی‌شناسد. شاعر همچنین تأکید می‌کند که عشق، افسانه‌های معمولی را بی‌معنا می‌داند و خواستن را همان گدایی می‌پندارد. در نهایت، شاعر از ناتوانی عقل در برابر عشق سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۳۱۵۰

زخود بیگانگی را آشنایی عشق می داند
به خود مشغول بودن را جدایی عشق می ماند

همان با زلف لیلی روح مجنون می کند بازی
ز زنجیر محبت کی رهایی عشق می داند؟

مگو چون بلبل و قمری سخن از سرو و گل اینجا
که این افسانه ها را ژاژ خایی عشق می داند

به بزم عشق مهر بی نیازی بر مدار از لب
که همت خواستن را هم گدایی عشق می داند

دل خوش مشرب و پیشانی وا کرده ای دارد
که سنگ کودکان را مومیایی عشق می داند

چو دیدی دست و تیغ عشق را از دور بسمل شو
که بال و پر زدن را بد ادایی عشق می داند

زسختی رو نمی تابد، زکوه غم نمی نالد
نژاد از سنگ دارد مومیایی، عشق می داند

نمی دانم چه سازم تا فنای مطلقم داند
که در خود گم شدن را خودنمایی عشق می داند

چو عشق آمد به دل صائب مکن اندیشه سامان
کجا چون عقل ناقص کدخدایی عشق می داند؟
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.