۱۹۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۶۶

دل از غش صاف چون گردید در دنیا نمی ماند
چو خرمن پاک شد در دامن صحرا نمی ماند

نباشد چشم در دنبال ارواح مقدس را
زعیسی سوزنی بر جای در دنیا نمی ماند

سخن کش می کند خالی دل ارباب معنی را
زغواصان گهر در سینه دریا نمی ماند

حدیث پوچ گویان بی تأمل بر زبان آید
کف بی مغز هرگز در دل دریا نمی ماند

حذر کن چون عقاب از سایه بال هما صائب
که در یک جا دو ساعت دولت دنیا نمی ماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.