۲۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۱۸

به خاطر هیچگه آن قامت موزون نمی آید
که آه از سینه ام گلگون قبا بیرون نمی آید

نه (از) پیغام اثر، نه از اجابت نامه ای دارد
زخجلت قاصد آه من از گردون نمی آید

به یک پیمانه عمر رفته را از راه گرداند
زساقی آنچه می آید ز افلاطون نمی آید

لب خمیازه پردازم خمار بوسه ای دارد
به روی کار من آب از می گلگون نمی آید

چسان از پنجه آهن ربا دامن کشد آهن؟
به روی خاک، گنج از جذبه قارون نمی آید

چه خوش مستانه می از خلوت مینا برون آمد
چنین خورشید از ابر تنک بیرون نمی آید

زهندستان به ایران می برم بخت سیه صائب
چها بر سر مرا از طالع وارون نمی آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.