۲۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۴۲

هرکه را چشم بر آن طاق دو ابرو افتاد
دو جهان یکقلم از طاق دل او افتاد

تا قیامت نتواند به ته پا نگریست
چشم هرکس که بر آن قامت دلجو افتاد

پیش صاحب نظران نقطه بسم الله است
خال مشکین که بر آن گوشه ابرو افتاد

چون تو از ناز به دنبال نبینی هرگز
به چه امید به دنبال تو گیسو افتاد؟

تیره بختی نکند خوش سخنان را خاموش
چه کند سرمه به چشمی که سخنگو افتاد؟

نیست چندان خطری شیشه به سنگ آمده را
جای رحم است بر آن کز نظر او افتاد

نیست ممکن به حقیقت نکشد عشق مجاز
واصل بحر شود هر که درین جو افتاد

آه کز خیرگی دیده بی پرده من
دیدن یار به آیینه زانو افتاد

یکی از گوشه نشینان جهان شد صائب
هرکه را چشم به کنج دهن او افتاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.