۲۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۴۶

قطره بیجگری کز نظر ما افتد
شور حشری شود و در دل دریا افتد

خون فرهاد سر از خواب عدم بردارد
آتش لاله چو در دامن صحرا افتد

عذر زندانی بی جرم چه خواهد گفتن؟
چشم یعقوب چو بر چشم زلیخا افتد

صائب از عمر همین کام تمنا دارد
که ز هند آید و در خاک نجف وا افتد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.