۲۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۴۷

نوبت عقده گشایی چو به ما می افتد
گره ناز بر آن بند قبا می افتد

در حریمی که گل و شمع گریبان چاکند
که به فکر دل صد پاره ما می افتد؟

چشم مخمور تو بیماری نازی دارد
که ز نشکستن پرهیز به جا می افتد

در ته خاک همان گردش خود را دارد
آسیایی که در او آب بقا می افتد

پرتو حسن تو خورشید جهان آرایی است
که بغیر از دل صائب همه جا می افتد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.