۲۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۵۰

کور باد آن که ز روی تو نظر می پیچد
سر مبادش که ز شمشیر تو سر می پیچد

سنبلی از ته هر سنگ برون می آید
آه فرهاد چو در کوه و کمر می پیچد

شیون دل بود از چشم، که در خانه صدا
دایم از رهگذر حلقه در می پیچد

تا قیامت در دل بسته نخواهد ماندن
عاقبت دست دعا قفل اثر می پیچد

بر تهیدستی آغوش بگریم صائب
هاله ای را چو ببینم به قمر می پیچد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.