۲۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۶۰

نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
چون ز خاصیت خود مهر گیا برگردد

رفتن از کوی خرابات مرا ممکن نیست
مگر از کعبه رخ قبله نما برگردد

سپر تیر حوادث سپر انداختن است
خاک شو تا دم شمشیر قضا برگردد

دولت و سایه دو مرغند که هم پروازند
صبر دارم ورق بال هما برگردد

آخر از همرهی خضر به چاه افتادم
وقت آن خوش که ازو راهنما برگردد

مس خود را به دو پیمانه طلا گردانید
صائب از کوی خرابات چرا برگردد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.