۲۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۱۸

حسن نو خط تو سرمایه نازی دارد
که ز هر حلقه خط چشم نیازی دارد

گر چه از غمزه بیرحم تو دل نومیدست
به سر زلف تو امید درازی دارد

حسن خود رای مسخر نشود شاهان را
دل محمود به این خوش که ایازی دارد

آن کس از خار ره عشق تواند گل چید
که ز هر آبله ای چشم فرازی دارد

به که از کف ندهد شیوه مردم داری
هر که چون دیده، در خانه بازی دارد

سینه گرم تو از جوش نیفتد صائب
که عجب زمزمه گوش گدازی دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.