هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از دل مجروح، چشم‌های شوخ و شراب مستی می‌گوید که نمی‌تواند از درد عشق رها شود. همچنین از گل‌های خشک نشده و دریا که گوهرهایش را آشکار می‌کند، یاد می‌کند و از اشک‌هایش می‌گوید که مانند کودکی زبان‌بسته است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده مانند شراب و مستی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج عشق و اشک نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۳۳۱

صائب این بار به صد دست نگه خواهم داشت
دل مجروح اگر جان ز عتابش ببرد

چشم شوخ تو محال است که خوابش ببرد
مگر از مستی سرشار شرابش ببرد

عرق شبنم گل خشک نگشته است هنوز
مگذارید که گلچین به شتابش ببرد

بحر اگر از گهر خویش زند جوش گزاف
طفل اشکم به زبان آید و آبش ببرد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.