۲۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۳۵

زخم عشاق محال است ز خنجر گذرد
چه خیال است که مخمور ز ساغر گذرد؟

زاهد خشک ز سرچشمه زمزم نگذشت
مست چون از می چون خون کبوتر گذرد؟

چرخ پر کوکبه سد ره عاشق نشود
این سپندی است که چون برق ز مجمر گذرد

عبث آیینه زره پوش ز جوهر شده است
تیر مژگان تو از سد سکندر گذرد

نافه را کاکل مشکین تو در هم پیچید
تا چه از نکهت زلف تو به عنبر گذرد

خضر دست هوسی می کند از دور بلند
صائب آن نیست ز سرچشمه ساغر گذرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.