۲۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۶۰

برق را در نظر آور به خس و خار چه کرد
تا بدانی که به من شعله دیدار چه کرد

گر بگویم، رود از دست صدف گیرایی
که به آب گهرم سردی بازار چه کرد

میوه چون پخته شود شاخ بر او زندان است
سر منصور به آرامگه دار چه کرد؟

هدف سوزن الماس شود پرده گوش
گر بگویم به من آن غمزه خونخوار چه کرد

مشتی از خار فراهم کن و در آتش ریز
چند پرسی به تو گردون ستمکار چه کرد؟

از ترشرویی گردون گله بی انصافی است
خنده برق شنیدی به خس و خار چه کرد

سر به دامان بهارست رگ خواب ترا
تو چه دانی که به من دیده بیدار چه کرد؟

غافل از خویش نه ای نیم نفس، چون دانی
که تمنای تو با صائب افگار چه کرد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.