هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق به معشوق الهی و رهایی از تعلقات دنیوی سخن میگوید. شاعر با استفاده از استعارهها و تشبیهات، از مستی عشق و تسلیم در برابر ارادهی الهی صحبت میکند و به خواننده توصیه میکند که از دنیا و خودخواهیها دوری کند و به سوی حقیقت و عشق الهی حرکت کند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۹۳۳
ای آنْک امامِ عشقی، تکبیر کُن که مَستی
دو دست را بَراَفْشان، بیزار شو زِ هستی
موقوفِ وَقت بودی، تَعْجیل مینِمودی
وَقتِ نماز آمد، بَرجِه چرا نِشَستی؟
بر بویِ قبلهٔ حَق، صد قبله میتَراشی
بر بویِ عشقِ آن بُت، صد بُت هَمیپَرَستی
بالاتَرَک پَر ای جان ای جانِ بنده فَرمان
که مَهْ بُوَد به بالا، سایه بُوَد به پَستی
هَمچونْ گدایِ هر دَر، بر هر دَری مَزَن سَر
حَلْقهیْ دَرِ فَلَک زَن، زیرا درازدستی
سَغْراقِ آسْمانَت، چون کرد آنچُنانَت
بیگانه شو زِ عالَم، کَزْ خویش هم بِرَستی
می گویَمَت که چونی؟ هرگز کسی بگوید
با جانِ بیچگونه چونی؟ چگونه اَسْتی؟
امشب خَراب و مَستی، فردا شود بِبینی
چه خیکها دَریدی، چه شیشهها شِکَستی
هر شیشه که شِکَستم، بر تو تَوَکُّلَسْتم
که صد هزار گونه، اِشْکَسته را تو بَستی
ای نَقْش بَندِ پنهان کَنْدَر دَرونهٔ جان
داری هزار صورت، جُز ماه و جُز مَهَسْتی
صد حَلْق را گُشودی، گَر حَلقهیی رُبودی
صد جان و دل بِدادی، گَر سینهیی بِخَستی
دیوانه گشتهاَم من، هَر چِ از جُنون بگویم
زودتَر بلی بلی گو، گَر مَحْرَمِ اَلَستی
دو دست را بَراَفْشان، بیزار شو زِ هستی
موقوفِ وَقت بودی، تَعْجیل مینِمودی
وَقتِ نماز آمد، بَرجِه چرا نِشَستی؟
بر بویِ قبلهٔ حَق، صد قبله میتَراشی
بر بویِ عشقِ آن بُت، صد بُت هَمیپَرَستی
بالاتَرَک پَر ای جان ای جانِ بنده فَرمان
که مَهْ بُوَد به بالا، سایه بُوَد به پَستی
هَمچونْ گدایِ هر دَر، بر هر دَری مَزَن سَر
حَلْقهیْ دَرِ فَلَک زَن، زیرا درازدستی
سَغْراقِ آسْمانَت، چون کرد آنچُنانَت
بیگانه شو زِ عالَم، کَزْ خویش هم بِرَستی
می گویَمَت که چونی؟ هرگز کسی بگوید
با جانِ بیچگونه چونی؟ چگونه اَسْتی؟
امشب خَراب و مَستی، فردا شود بِبینی
چه خیکها دَریدی، چه شیشهها شِکَستی
هر شیشه که شِکَستم، بر تو تَوَکُّلَسْتم
که صد هزار گونه، اِشْکَسته را تو بَستی
ای نَقْش بَندِ پنهان کَنْدَر دَرونهٔ جان
داری هزار صورت، جُز ماه و جُز مَهَسْتی
صد حَلْق را گُشودی، گَر حَلقهیی رُبودی
صد جان و دل بِدادی، گَر سینهیی بِخَستی
دیوانه گشتهاَم من، هَر چِ از جُنون بگویم
زودتَر بلی بلی گو، گَر مَحْرَمِ اَلَستی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.