هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از صائب تبریزی، بیانگر احساسات شاعر نسبت به معشوق و تحولات درونی اوست. شاعر از عشق و مستی، رنج و سختی‌های زندگی، و در نهایت رسیدن به جایگاه والا سخن می‌گوید. او از تأثیر معشوق بر زندگی خود و تحولاتی که این عشق در او ایجاد کرده، یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعاره‌های به‌کاررفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۳۵۰۱

بی سخن غنچه لبان مست مدامم کردند
باده از شیشه سربسته به جامم کردند

استخوان در تن من پنجه مرجان گردید
زان میی کز لب لعل تو به جامم کردند

در طلب رفت چو قمری همه عمر مرا
تا سرافراز به یک حلقه دامم کردند

کوه را لنگر من داشت سبک چون پر کاه
لاله رویان جهان کبک خرامم کردند

سالها سختی ایام کشیدم چو عقیق
تا عزیزان چو نگین صاحب نامم کردند

شدم از لاغری انگشت نما چون مه نو
تا درین دایره چون بدر تمامم کردند

لله الحمد که از خوان جهان روزی من
رغبتی بود که مردم به کلامم کردند

صائب از بی دهنی بود که شیرین دهنان
قانع از بوسه شیرین به پیامم کردند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.