۲۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۰۰

قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند
پای رفتار شکستند و عنانم دادند

آب را در جگر سنگ حصاری کردند
جگری تشنه تر از ریگ روانم دادند

ظاهر و باطن من آینه یکدگرند
سینه ای صافتر از آب روانم دادند

چشم پوشیده تماشای رخش می کردم
به چه تقصیر دو چشم نگرانم دادند؟

خامه ام، گفت و شنیدم به زبان دگری است
من چه دانم چه سخنها به زبانم دادند

سالها در پی بی نام و نشانان رفتم
تا به سر منزل مقصود نشانم دادند

لب پرخنده گرفتند گر از من صائب
به تلافی مژه اشک فشانم دادند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.