۳۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۱۷

بد درونان که به همواری ظاهر سمرند
همه چون آب تنک، پرده سنگ خطرند

دستگیری نتوان داشت توقع ز غریق
اهل دنیا همه درمانده تر از یکدگرند

نه همین سبزه درین راهگذر پامال است
بیشتر تیغ زبانان جهان پی سپرند

عمر جاوید خضر را به نظر می آرند
آه ازین مردم عالم که چه کوته نظرند!

یک حباب است سپهر از قدح لبریزش
زان می ناب که صاحب نظران بیخبرند

نیست از جانب معشوق حجابی صائب
اینقدر هست که دلباختگان بیجگرند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.