۲۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۵۹

تا حیا سرمه کش نرگس جادوی تو بود
شبنم خلد نظر باز گل روی تو بود

شعله شوخ ملاحت ز رخت می تابید
آب حیوان صباحت همه در جوی تو بود

چشم بر سرمه نمی کرد سیه، مژگانت
وسمه از طاق دل افتاده ابروی تو بود

سرو برجسته بستان رعونت بودی
شاخ گل دست نشان قد دلجوی تو بود

برق با آنهمه شوخی که جهان می سوزد
شرر مرده آتشکده خوی تو بود

لب نهادی به لب ساغر و رفتی از دست
حیف ازان هیکل شرمی که به بازوی تو بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.