۲۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۲۳

به کف شعله اگر نقد شرر می آید
دل رم کرده ما هم ز سفر می آید

دست پیچیدن و دل بردن و پنهان گشتن
هرچه می گویی ازان موی کمر می آید

چرخ را آه شرربار من از جا برداشت
دیگ کم حوصلگان زود بسر می آید

هست تا بر فلک از اختر سیار اثر
سنگ بر شیشه ارباب هنر می آید

ای خوشا عالم امید و برومندی او
نخل این باغ به یک روز به بر می آید

این نه دریاست، که از کاوش این سنگدلان
اشک تلخی است که از چشم گهر می آید

لاله دارد خبر از برق سکبسیر بهار
که نفس سوخته از خاک بدر می آید

صائب از سیر گلستان سخن می آیم
گل خورشید مرا کی به نظر می آید؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.