۲۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۳۱

ناله ای کز دل بیدرد برون می آید
تیغی از پنجه نامرد برون می آید

غم دنیا نه حریفی است که مغلوب شود
مرد ازین معرکه نامرد برون می آید

رنگ در آب و گلم گریه خونین نگذاشت
لاله از تربت من زرد برون می آید

چون گهر گرچه جگرگوشه این دریایم
از یتیمی ز دلم گرد برون می آید

عشق را از نظر گرم کند حسن ایجاد
ذره با مهر جهانگرد برون می آید

گر فتد ره به خرابات مغان قارون را
به دو پیمانه جوانمرد برون می آید

ماه در زیر سپر می شود از هاله نهان
هر شبی کان مه شبگرد برون می آید

گرچه از زیر و زبر کردن غمخانه ما
سالها رفت، همان گرد برون می آید

سببش تنگی خانه است نه بیدردیها
از دل صائب اگر درد برون می آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.