۲۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۶۱

گل عذار تو از درد نیمرنگ مباد!
به خنده تو ز تبخاله جای تنگ مباد!

مباد نبض تو چون موج مضطرب هرگز
میان طبع تو و اعتدال جنگ مباد!

پی علاج تو کز تب چو آفتاب شدی
مسیح را به فلک فرصت درنگ مباد!

سبک، گرانی خود درد از سرت ببرد
چو آفتاب بر آیینه تو زنگ مباد!

به چهره ات عرق سرد و گرم و تر بدود
غبار عارضه را بر رخت درنگ مباد!

ز جام صحت جاوید لاله گون باشی
بهار عافیتت در خمار رنگ مباد!

امیدوار چنانم به لطف حق صائب
که آه من به فلک بیش ازین به جنگ مباد!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.