۲۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۷۷

ز می فروغ لب یار بیشتر گردد
ز آب، آتش یاقوت شعله ور گردد

چه غم ز زخم زبان است خاکساران را؟
به گرد باد خس و خار بال و پر گردد

تو چون به جلوه مستانه قد برافرازی
فلک چو سبزه خوابیده پی سپر گردد

چنان که صبح شود اختر از نظر پنهان
ز خنده راز دهانش نهفته تر گردد

یکی هزار شود داغ در دل غمگین
زمین سوخته گلشن به یک شرر گردد

نظر به چشمه حیوان سیه نمی سازد
ز آب تیغ شهادت لبی که تر گردد

نمی شود به ضعیف از قوی ستم نرسد
همیشه کوه گران، بار بر کمر گردد

ثمر به سنگ گران است بر سبک مغزان
نهال ما به چه امید بارور گردد؟

چرا ز مردم بیگانه مردمی جوید؟
به چشم هرکه رگ خواب نیشتر گردد

در بهشت گشایند بر رخش صائب
مرا به میکده هرکس که راهبر گردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.