۱۸۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۹۲

سخن ز لعل لبت آبدار می گردد
ز روی گرم تو شبنم شراب می گردد

اگر به آب رسانم بنای میکده را
همان سرم چو حباب از خمار می گردد

خراب صاف ضمیران کنج میکده ام
ز دود آینه شان بی غبار می گردد

چگونه خراب تواند فکند بستر ناز؟
درون پرده چشمی که خار می گردد

که کرد شعله گستاخ را به چوب، ادب؟
عبث مودب منصور، دار می گردد

گهر که چشم و چراغ دکان امکان است
به نیم ناز خریدار، خوار می گردد

ز بس که پاک سرشت اوفتاده ام صائب
گهر ز پاکی من شرمسار می گردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.