۲۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۹۴

مرا دل از قد خم زنگ ناک می گردد
ز صیقل آینه هرچند پاک می گردد

بود ز جانوران پاک هرچه زنده بود
بغیر نفس که چون مرد، پاک می گردد

بغل گشاده بهشت آیدش به استقبال
ز درد فقر دل هرکه چاک می گردد

ز خلق خوش چه عجب گر ملک شود آدم؟
که خون ز مشک شدن نیز پاک می گردد

برآورد ز گریبان چرخ سر صائب
سری که در قدم عشق تو خاک می گردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.