۱۸۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۷۸

نمی توان ز کرم منع باده خواران کرد
به دست بسته سبو هرچه داشت احسان کرد

امید هست ترا مهربان ما سازد
همان که آتش سوزنده را گلستان کرد

خط تو بر ورق آفتاب حکم نوشت
شکوه حسن تو این مور را سلیمان کرد

ز ذوق درد تو بالید مغز من چندان
که استخوان مرا همچو پسته خندان کرد

کرم به اهل کرم کن از رعایت ابر
محیط، روی زمین را رهین احسان کرد

به هر طرف که روی موج می زند مجنون
به نیم جلوه که لیلی درین بیابان کرد

لب تو سوخت دل عالمی، مگر ایزد
نمک ز شور قیامت درین نمکدان کرد؟

مباد روز خوش آن خط بی مروت را
که چشم شوخ ترا از ستم پشیمان کرد

همان درست ازو شد شکسته اش صائب
اگر ز صحبت خورشید، ماه نقصان کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.