۲۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۰۵

کسی که خرده خود صرف باده می سازد
ز زنگ آینه خویش ساده می سازد

حضور روی زمین فرش آستان کسی است
که لوح خویش چو آیینه ساده می سازد

عنان به دست قضا ده که موج را دریا
به یک تپانچه کف بی اراده می سازد

ز چوب منع چه پرواست خیره چشمان را؟
که برق ره به نیستان گشاده می سازد

شکوه حسن تو خورشید را ز توسن چرخ
به یک اشاره ابرو پیاده می سازد

دل پری است مرا از جهان که سایه من
اگر به سیل فتد ایستاده می سازد

به آه گرم تواند کسی که زور آورد
کمان سخت فلک را کباده می سازد

به برق و باد نیاید ز شوق همراهی
کجا سوار به پای پیاده می سازد؟

به قسمت ازلی هرکه خواهد افزاید
به کاوش آب گهر را زیاده می سازد

عنان نفس به دست هوا مده کاین سگ
نگشته هرزه مرس با قلاده می سازد

دل گرفته ما را ز همرهان صائب
که غیر ناله و افغان گشاده می سازد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.