هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از قدرت و تأثیر عشق و عدل الهی سخن میگوید. او از تبدیل شدن به نور، جان، زبان، و شبان در جهان مرده و تاریک صحبت میکند و از محو شدن در لطف و عدل خداوند به عنوان راهی برای رسیدن به شادی و پاکی یاد میکند. همچنین، شاعر از نقش عشق در تغییر و تحول جهان و انسان سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. مفاهیمی مانند محو شدن در عشق الهی و عدل خداوند ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده و ناملموس باشد.
غزل شمارهٔ ۲۹۸۰
آن لحظه کآفتاب و چراغِ جهان شَوی
اَنْدَر جهانِ مُرده دَرآییّ و جان شَوی
اَنْدَر دو چَشمِ کور دَرآیی، نَظَر دَهی
وَنْدَر دَهانِ گُنگ دَرآیی، زبان شَوی
در دیوِ زشت دَررَوی و یوسُفَش کُنی
وَنْدَر نَهادِ گُرگ دَرآیی، شَبان شَوی
هر روز سَر بَرآری از چارطاقِ نو
چون رو بِدان کنند، از آن جا نَهان شَوی
گاهی چو بویِ گُل، مَدَدِ مَغزها شَوی
گاهی اَنیسِ دیده شَوی، گُلْسِتان شَوی
فَرزینِ کَژْرُویّ و رُخِ راست رو، شَها
در لَعْب کَس نداند تا خود چه سان شَوی
رو رو، وَرَق بِگَردان، ای عشقِ بینشان
بر یک وَرَق قَرار نِمایی، نِشان شَوی
در عدلِ دوست مَحو شو ای دل به وَقتِ غَم
هم مَحوِ لُطفِ او شو، چون شادمان شَوی
آبی که مَحوِ کُل شُد، او نیز کُل شود
هم تو صِفاتِ پاک شَوی، گَر چُنان شَوی
آن بانگِ چَنگ را چو هوا هر طَرَف بَری
وان سوزِ قَهْر را تو گُوا چون دُخان شَوی
ای عشق این همه بِشَویّ و تو پاک ازین
بی صورتی چو خشم، اگر چه سِنان شَوی
این دَمْ خَموش کردهیی و من خَمُش کُنم
آن گَهْ بیان کُنم که تو نُطْق و بیان شَوی
اَنْدَر جهانِ مُرده دَرآییّ و جان شَوی
اَنْدَر دو چَشمِ کور دَرآیی، نَظَر دَهی
وَنْدَر دَهانِ گُنگ دَرآیی، زبان شَوی
در دیوِ زشت دَررَوی و یوسُفَش کُنی
وَنْدَر نَهادِ گُرگ دَرآیی، شَبان شَوی
هر روز سَر بَرآری از چارطاقِ نو
چون رو بِدان کنند، از آن جا نَهان شَوی
گاهی چو بویِ گُل، مَدَدِ مَغزها شَوی
گاهی اَنیسِ دیده شَوی، گُلْسِتان شَوی
فَرزینِ کَژْرُویّ و رُخِ راست رو، شَها
در لَعْب کَس نداند تا خود چه سان شَوی
رو رو، وَرَق بِگَردان، ای عشقِ بینشان
بر یک وَرَق قَرار نِمایی، نِشان شَوی
در عدلِ دوست مَحو شو ای دل به وَقتِ غَم
هم مَحوِ لُطفِ او شو، چون شادمان شَوی
آبی که مَحوِ کُل شُد، او نیز کُل شود
هم تو صِفاتِ پاک شَوی، گَر چُنان شَوی
آن بانگِ چَنگ را چو هوا هر طَرَف بَری
وان سوزِ قَهْر را تو گُوا چون دُخان شَوی
ای عشق این همه بِشَویّ و تو پاک ازین
بی صورتی چو خشم، اگر چه سِنان شَوی
این دَمْ خَموش کردهیی و من خَمُش کُنم
آن گَهْ بیان کُنم که تو نُطْق و بیان شَوی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۸۱
نظرها و حاشیه ها
سیدمحمد طباطبایی
۱۴۰۰/۹/۸ ۱۴:۱۶
من معتقدم مخاطب این شعر موجودی است که در قرآن روح اقدس نام گذاری شده.