هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از وابستگی کامل خود به خداوند سخن میگوید. او بیان میکند که همه چیز در زندگیاش، از کسب و کار تا شادی و غم، به خداوند وابسته است. شاعر خداوند را منبع همه چیز میداند و از این وابستگی احساس آرامش و خوشحالی میکند.
رده سنی:
15+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و مذهبی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و شناخت کافی از مفاهیم دینی و فلسفی دارد. بنابراین، برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است.
غزل شمارهٔ ۲۹۷۹
هر روزْ بامْداد، طَلَب کارِ ما تویی
ما خوابْناک و دولتِ بیدارِ ما تویی
هر روز زان بَرآریْ ما را زِ کسب و کار
زیرا دُکان و مَکْسَبه و کارِ ما تویی
دُکّان چرا رَویم؟ که کان و دُکانْ تویی
بازار چون رَویم؟ که بازارِ ما تویی
زان دِلْخوشیم و شاد، که جانْ بَخشِ ما تویی
زان سَرخوشیم و مَست، که دَستارِ ما تویی
ما خُمْره کِی نَهیم پُر از سیم، چون بَخیل
ما خُمْره بِشْکَنیم، چو خَمّارِ ما تویی
طوطی غذا شُدیم، که تو کانِ شِکَّری
بُلبُل نَوا شُدیم، که گُلْزارِ ما تویی
زان هَمچو گُلْشَنیم، که داری تو صد بهار
زان سینه روشَنیم، که دِلْدارِ ما تویی
در بَحْرِ تو، زِ کَشتی بیدست و پاتَریم
آواز و رَقص و جُنبش و رفتارِ ما تویی
هر چاره گَر که هست، نه سرمایه دارِ توست؟
از جُمله چاره باشد، ناچارِ ما تویی
دل را هر آنچه بود از آنها دِلَش گرفت
تا گفتهیی به دل که گرفتارِ ما تویی
گَهْ گَهْ گُمان بَریم که این جُمله فِعْلِ ماست
این هم زِ توست، مایهٔ پِنْدارِ ما تویی
چیزی نمیکَشیم، که ما را تو میکَشی
چیزی نمیخَریم، خریدارِ ما تویی
از گفتْ توبه کردم، ای شَه گواه باش
بی گفت و ناله، عالِمِ اسرارِ ما تویی
ای شَمسِ حَقِّ مَفْخَرِ تبریز شَمسِ دین
خود آفتابِ گُنبَدِ دَوّارِ ما تویی
ما خوابْناک و دولتِ بیدارِ ما تویی
هر روز زان بَرآریْ ما را زِ کسب و کار
زیرا دُکان و مَکْسَبه و کارِ ما تویی
دُکّان چرا رَویم؟ که کان و دُکانْ تویی
بازار چون رَویم؟ که بازارِ ما تویی
زان دِلْخوشیم و شاد، که جانْ بَخشِ ما تویی
زان سَرخوشیم و مَست، که دَستارِ ما تویی
ما خُمْره کِی نَهیم پُر از سیم، چون بَخیل
ما خُمْره بِشْکَنیم، چو خَمّارِ ما تویی
طوطی غذا شُدیم، که تو کانِ شِکَّری
بُلبُل نَوا شُدیم، که گُلْزارِ ما تویی
زان هَمچو گُلْشَنیم، که داری تو صد بهار
زان سینه روشَنیم، که دِلْدارِ ما تویی
در بَحْرِ تو، زِ کَشتی بیدست و پاتَریم
آواز و رَقص و جُنبش و رفتارِ ما تویی
هر چاره گَر که هست، نه سرمایه دارِ توست؟
از جُمله چاره باشد، ناچارِ ما تویی
دل را هر آنچه بود از آنها دِلَش گرفت
تا گفتهیی به دل که گرفتارِ ما تویی
گَهْ گَهْ گُمان بَریم که این جُمله فِعْلِ ماست
این هم زِ توست، مایهٔ پِنْدارِ ما تویی
چیزی نمیکَشیم، که ما را تو میکَشی
چیزی نمیخَریم، خریدارِ ما تویی
از گفتْ توبه کردم، ای شَه گواه باش
بی گفت و ناله، عالِمِ اسرارِ ما تویی
ای شَمسِ حَقِّ مَفْخَرِ تبریز شَمسِ دین
خود آفتابِ گُنبَدِ دَوّارِ ما تویی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.