هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به موضوعاتی مانند امیدواری، عشق، رنج، مرگ و زندگی میپردازد. شاعر از تشبیهات و استعارههای زیبا برای بیان احساسات عمیق استفاده کرده است. در این شعر، مفاهیمی مانند صبر در برابر مشکلات، ارزش عشق و زندگی، و تأثیر رنج بر روح انسان مورد توجه قرار گرفتهاند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات به مرگ و رنج ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۳۸۶۵
همیشه صاحب طول امل غمین باشد
که چین به قدر بلندی در آستین باشد
اگر چه بر یدبیضا بود صباحت ختم
نظر به ساعد او صبح اولین باشد
به روشنایی دل هرکه صفحه ای خوانده است
چراغ در نظرش میل آتشین باشد
حضور می طلبی، تن به خاکساری ده
که عیش روی زمین در ته زمین باشد
به جان همیشه ز آسیب گاز می لرزد
چو شمع، تیغ زبانی که آتشین باشد
به اختصارحلاوت توان ز منزل یافت
که فرش خانه زنبور انگبین باشد
ز گریه روشنی دیده می شودافزون
چراغ خانه چشم اشک آتشین باشد
ازان به دیده دهم جای اشک لعلی را
که چشم خشک نگین دان بی نگین باشد
به دوری از نظر من نمی توان شد دور
که عینک دل عشاق دوربین باشد
شود ز طول امل تنگ دستگاه نشاط
که چین به قدر بلندی در آستین باشد
ز خرج بیش شود دخل باددستان را
که سربلندی خرمن ز خوشه چین باشد
برای لقمه حریص از حیات می گذرد
که مرگ مور مهیا در انگبین باشد
یکی است مرگ وحیاتش به چشم زنده دلان
دلی که زنده به گورازغبارکین باشد
مگوی حرف نصیحت به غافلان صائب
مزن تپانچه به رویی که آهنین باشد
که چین به قدر بلندی در آستین باشد
اگر چه بر یدبیضا بود صباحت ختم
نظر به ساعد او صبح اولین باشد
به روشنایی دل هرکه صفحه ای خوانده است
چراغ در نظرش میل آتشین باشد
حضور می طلبی، تن به خاکساری ده
که عیش روی زمین در ته زمین باشد
به جان همیشه ز آسیب گاز می لرزد
چو شمع، تیغ زبانی که آتشین باشد
به اختصارحلاوت توان ز منزل یافت
که فرش خانه زنبور انگبین باشد
ز گریه روشنی دیده می شودافزون
چراغ خانه چشم اشک آتشین باشد
ازان به دیده دهم جای اشک لعلی را
که چشم خشک نگین دان بی نگین باشد
به دوری از نظر من نمی توان شد دور
که عینک دل عشاق دوربین باشد
شود ز طول امل تنگ دستگاه نشاط
که چین به قدر بلندی در آستین باشد
ز خرج بیش شود دخل باددستان را
که سربلندی خرمن ز خوشه چین باشد
برای لقمه حریص از حیات می گذرد
که مرگ مور مهیا در انگبین باشد
یکی است مرگ وحیاتش به چشم زنده دلان
دلی که زنده به گورازغبارکین باشد
مگوی حرف نصیحت به غافلان صائب
مزن تپانچه به رویی که آهنین باشد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.