۲۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۶۸

نشاط زنده دلان پایدار می باشد
درین پیاله می بی خمار می باشد

در آفتاب جهانتاب محوگردیدن
نصیب شبنم شب زنده دار می باشد

دل گرفته ز زخم زبان نیندیشد
گشادآبله درخارزار می باشد

ز درد وداغ ندارندعاشقان سیری
زمین سوخته عاشق شرار می باشد

حذر زآه جگرسوز بینوایان کن
که تیغ خشک لبان آبدار می باشد

ز بخت تیره دل سخت نرم می گردد
که شمع در دل شب اشکبار می باشد

نتیجه دل سخت است تنگ خلقیها
پلنگ خشم درین کوهسار می باشد

ز مکر نفس بیندیش در کهنسالی
که زهردربن دندان مار می باشد

چو عیسی آن که کند نفس را عنانداری
به دوش چرخ سبکرو سوار می باشد

چگونه سرو نباشد خجل ز دعوی خویش
که برگ بر دل آزاده بار می باشد

ز پرده حسن همان فیض خویش می بخشد
نقاب چهره عنبر بهار می باشد

بساز با دل پرخون درین جهان صائب
که نافه را نفس مشکبار می باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.