۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۷۰

سبکروان ترا نقش پا نمی باشد
اثر ز پاک فروشان بجانمی باشد

نگاه حسن شناسان همیشه در سفرست
دل غریب خیالان بجا نمی باشد

میان خال وخط وحسن راه بسیارست
اگر چه لفظ ز معنی جدا نمی باشد

ز نوبهار جوانی ذخیره ای بردار
که رنگ وبوی جهان را وفا نمی باشد

مخور فریب تماشای روی کار جهان
که هیچ آینه ای بی قفا نمی باشد

سعادت ازلی از دل شکسته طلب
درین خرابه بغیر از همانمی باشد

غبار قافله آرزوست گردملال
ملال در دل بی مدعا نمی باشد

گره چو وقت سرآیدگرهگشاگردد
گشاد غنچه به دست صبا نمی باشد

به روشنایی هم می روندسوختگان
به وادیی که منم نقش پا نمی باشد

به راه پر خطر عشق راست شو صائب
که غیر راستی اینجا عصا نمی باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.