۲۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۷۱

خوشا کسی که ز خود باخبر نمی باشد
که آه بی اثران بی اثر نمی باشد

نمی شود دل بیتاب از خدا غافل
ز قبله قبله نما بیخبر نمی باشد

چه حاجت است به ارشاد عزم صادق را
دلیل قافله را راهبر نمی باشد

ز مغز نیست سخنهای پوچ ما خالی
حباب قلزم ما بی گهر نمی باشد

به گردنی که زبند لباس شد آزاد
دو شاخه ای ز گریبان بتر نمی باشد

دهان تلخ برون می برم ز گلزاری
که سرو وبید در او بی ثمر نمی باشد

صفای دل ز جهان بی نیاز کرد مرا
که روی آینه محتاج زر نمی باشد

به خون دل ز می ناب صلح کن صائب
که غیر خون می بی دردسرنمی باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.