۲۹۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۸۳

ای ساقی‌یی که آن میِ اَحْمَر گرفته‌یی
وِیْ مُطربی که آن غَزَلِ تَر گرفته‌یی

ای زُهره‌یی که آتش در آسْمان زَدی
مرّیخ را بگو که چه خَنجَر گرفته‌یی؟

از جان و از جهان، دلِ عاشق رُبوده‌یی
الْحَقْ شکارِ نازک و لاغَر گرفته‌یی

ای هَجْرِ تو زِ روز قیامَت درازتَر
این چه قیامتی‌ست که از سَر گرفته‌یی؟

ای آسْمان چو دورِ نَدیمانْش دیده‌یی
در دورِ خویش، شَکلِ مُدَوَّر گرفته‌یی

پیلانِ شیردل چو کَفَت را مُسَخَّرند
این چند پَشْه را چه مُسَخَّر گرفته‌یی؟

هان ای فقیر روزِ فقیری گِله مَکُن
زیرا که صد چو مُلْکَتِ سَنْجَر گرفته‌یی

ای رویِ خویش دیده تو در رویِ خوبِ یار
آیینه‌یی عظیم مُنَوَّر گرفته‌یی

ای دل طَپان چرایی چون بَرگ هر دَمی
چون دامَنِ بهارِ مُعَنْبَر گرفته‌یی؟

ای چَشم گریه چیست به هر ساعتی تو را
چون کُحْل از مَسیحِ پَیَمبَر گرفته‌یی؟

هجده هزار عالَم اگر مِلْکِ تو شود
بی‌رویِ دوست، چیزِ مُحَقَّر گرفته‌یی

داری تَکی که بُگْذری از خِنگِ آسْمان
کاهِل چرا شُدی، صِفَتِ خَر گرفته‌یی؟

خامُش کُن و زبانِ دِگَر گو و رَسمِ نو
این رَسمِ کُهنه را چه مُکَرَّر گرفته‌یی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.