۳۴۷ بار خوانده شده
ای نایِ خوش نَوای، که دِلْدار و دِلْخَوشی
دَم میدَهی تو گرم و دَمِ سرد میکَشی
خالیست اَنْدَرونِ تو از بَند، لاجَرَم
خالی کنندهٔ دل و جانِ مُشَوَّشی
نَقْشی کُنی به صورتِ معشوقِ هر کسی
هر چند اُمّییی تو، به مَعنی مُنَقِّشی
ای صورتِ حَقایقِ کُل، در چه پَردهیی؟
سَر بَرزَن از میانهٔ نِی، چون شِکَروَشی
نُه چَشم گشتهیی تو و دَه گوش گشته جان
دَردَم به شش جَهَت، که تو دَمسازِ هر ششی
ای نایِ سَربُریده، بگو سِرِّ، بیزبان
خوش میچَشان زِ حَلْق، ازان دَم که میچَشی
آتش فُتاد در نِی و عالَم گرفت دود
زیرا نِدای عشق زِ نِی هست آتشی
بِنْواز سِرِّ لیلی و مَجنون، زِ عِشقِ خویش
دل را چه لَذَّتی تو و جان را چه مَفْرَشی
بوییست در دَمِ تو زِ تبریز، لاجَرَم
بَسْ دل که میرُبایی از حُسن و از کَشی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
دَم میدَهی تو گرم و دَمِ سرد میکَشی
خالیست اَنْدَرونِ تو از بَند، لاجَرَم
خالی کنندهٔ دل و جانِ مُشَوَّشی
نَقْشی کُنی به صورتِ معشوقِ هر کسی
هر چند اُمّییی تو، به مَعنی مُنَقِّشی
ای صورتِ حَقایقِ کُل، در چه پَردهیی؟
سَر بَرزَن از میانهٔ نِی، چون شِکَروَشی
نُه چَشم گشتهیی تو و دَه گوش گشته جان
دَردَم به شش جَهَت، که تو دَمسازِ هر ششی
ای نایِ سَربُریده، بگو سِرِّ، بیزبان
خوش میچَشان زِ حَلْق، ازان دَم که میچَشی
آتش فُتاد در نِی و عالَم گرفت دود
زیرا نِدای عشق زِ نِی هست آتشی
بِنْواز سِرِّ لیلی و مَجنون، زِ عِشقِ خویش
دل را چه لَذَّتی تو و جان را چه مَفْرَشی
بوییست در دَمِ تو زِ تبریز، لاجَرَم
بَسْ دل که میرُبایی از حُسن و از کَشی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.