۳۷۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۹۶

گَر من زِ دستْ بازیِ هر غَم پِژولَمی
زیرک نَبودَمیِ و خِرَدمَند، گولَمی

گَر آفتابِ عشق نبودیم چون زُحَل
گَهْ در صعودِ اُنْدُه و گَهْ در نُزولَمی

وَرْ بویِ مصرِ عشقِ قَلاوز نیستی
چون اهلِ تیهِ حِرص، گرفتارِ غولَمی

وَرْ آفتابِ جان‌ها، خانه نشین بُدی
دربَندِ فَتحِ باب و خروج و دُخولَمی

وَرْ گُلْسِتانِ جان نَبُدی مُمْتَحَن نَواز
من چون صَبا زِ باغِ وَفا، کِی رَسولَمی؟

عشق اَرْ سَماع باره و دَف خواه نیستی
من هَمچو نای و چَنگ، غَزَل کِی شُخولَمی؟

ساقیم گَر ندادی دارویِ فَربَهی
هَمچون لبِ زُجاج و قَدَح، در نُحولَمی

گَر سایهٔ چَمَن نَبُدیّ و فُروعِ او
من چون درختِ بَختِ خَسان، بی‌اصولَمی

بر خاکِ من اَمانَتِ حَقْ گَر نَتافتی
من چون مِزاجِ خاکْ ظَلْوم و جَهُولَمی

از گورْ سویِ جَنَّت اگر راه نیستی
در گورِ تَن چرا خوش و باعَرض و طولَمی؟

وَرْ راه نیستی به یَمین از سویِ شِمال
کِی چون چَمَن حَریفِ جَنوب و شَمولَمی

گَر گُلْشَنِ کَرَم نَبُدی، کِی شِکُفتَمی؟
وَرْ لُطف و فَضْلِ حَق نَبُدی، من فُضولَمی

بَس کُن، زِ آفتاب شِنو مَطْلَعِ قِصَص
آن مَطْلَع اَرْ نبودی، من در اُفولَمی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.