۱۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۰۶۸

کی غم مرا ز دل می احمر برآورد
صیقل چگونه ز آینه جوهر برآورد

آن را که هست در رگ جان پیچ وتاب عشق
چون رشته عاقبت ز گهر سربرآورد

از خوی آتشین تو هرجا سمندری است
انگشت زینهار ز هر پر برآورد

ز افتادگی غبار به دل ره مده که مور
عمرش تمام گردد اگر پر برآورد

خودبین مشو کز آب روان بخش زندگی
آیینه در به روی سکندر برآورد

چون آفتاب دولت دنیای زودسیر
هر روز سر ز روزن دیگر برآورد

قانع چو کهربا به پرکاه اگر شوم
صد چشم در گرفتن آن پربرآورد

پا در رکاب برق بود فصل نوبهار
صائب ز زیر بال چرا سربرآورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.