هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از انتظار و اشتیاق به دیدار معشوق یا یار سخن می‌گوید. در ابیات مختلف، مفاهیمی مانند عشق، انتظار، صبر، رنج و امید به ظهور می‌رسد. شاعر از طبیعت و عناصر آن مانند باغ، گل، و مرغ نیز برای بیان احساسات خود استفاده می‌کند.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در شعر ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت می‌شود.

غزل شمارهٔ ۴۰۸۵

دل می تپد مگر خبر یار می رسد
جان در ترددست که دلدار می رسد

از چشمخانه رخت برون می برد غبار
گویا که بوی پیرهن یار می رسد

ای باغبان ز باغ برون رو که وصل گل
یک روز هم به مرغ گرفتار می رسد

چون درد من رسد به دوا کز هجوم شوق
دل می رود ز دست چو دلدار می رسد

با خاکسار خویش چنین سرگردان مباش
از آفتاب فیض به دیوار می رسد

شب زنده دارباش که شبنم به آفتاب
از آبروی دیده بیدار می رسد

رزق آنچنان خوش است که شیرین فتدبه دست
زهرست روزیی که به یکبار می رسد

جانی که می برد دل ما از قساوت است
اینجا به دادآینه زنگار می رسد

از کار من گره نگشوده است هیچ کس
گاهی به داد آبله ام خار می رسد

مستان ز فیل مست محابا نمی کنند
زور فلک به مردم هشیار می رسد

خواهد رسید رتبه صائب به مولوی
گر مولوی به رتبه عطار می رسد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.