۱۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۰۸۹

از شعر بهره ای به سخنور نمی رسد
از بوی عود فیض به مجمرن می رسد

دلبر چنان خوش است که دل را کند کباب
آتش به داد عشق سمندرن می رسد

تا شمع در سرای حضور تو محرم است
از غیب روشنایی دیگ نمی رسد

حسن از نیازمندی عشاق فارغ است
تلخی ز عیش مور به شکر نمی رسد

جمعیت حواس بود مال اهل فقر
این منزلت به هیچ توانگر نمی رسد

صائب وصال خضر به بخت است واتفاق
آواره هر که گشت به رهبر نمی رسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.