۳۸۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۰۵

آن دل که گُم شُده‌ست، هم از جانِ خویش جوی
آرامِ جانِ خویش زِ جانانِ خویش جوی

اَنْدَر شِکَر نیابی، ذوقِ نَباتِ غَیب
آن ذوق را هم از لب و دندانِ خویش جوی

دو چَشم را تو ناظِرِ هر‌ بی‌نَظَر مَکُن
در ناظِری گُریز و ازو آنِ خویش جوی

نَقل است از رَسول که مَردم مَعادِنَند
پس نَقْدِ خویش را بُرو از کانِ خویش جوی

از تَختِ تَنْ بُرون رو و بر تَختِ جان نِشین
از آسْمان گُذَر کُن و کیوانِ خویش جوی

بَرقی که بر دِلَت زد و دلْ‌ بی‌قَرار شُد
آن بَرق را در اشکِ چو بارانِ خویش جوی

اَنْبانِ بوهُرَیره وجودِ تو است و بَس
هر چه مُرادِ توست، در اَنْبانِ خویش جوی

ای‌ بی‌نشانِ مَحْض، نشان از کِه جویَمَت؟
هم تو بِجو مرا و به اِحْسانِ خویش جوی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.