۱۸۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۵۱

مردان اگر نفس به فراغت کشیده اند
در زیر آب تیغ شهادت کشیده اند

آنها که در بلندی فطرت یگانه اند
در شهر خویش تلخی غربت کشیده اند

مردانه می روندچو مجنون به کام شیر
جمعی که چارموجه کثرت کشیده اند

از بار کوه قاف ندزدند دوش خویش
تا سایلان گرانی منت کشیده اند

از زهر مرگ تلخ نسازند روی خویش
آنها که جام تلخ نصیحت کشیده اند

از تاب عارض تو سلامت گزیدگان
خود را به آفتاب قیامت کشیده اند

صائب بهشت نسیه خود نقد کرده اند
جمعی که پا به دامن عزلت کشیده اند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.