۲۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۲۰۵

عاشق حذر ز آتش سودا نمی کند
مجنون ز چشم شیر محابا نمی کند

رطل گران نکرد دوا رعشه مرا
لنگر علاج شورش دریا نمی کند

گرد سبک عنان چه گرانی برد ز کوه
صندل علاج درد سر ما نمی کند

افروخت شمع طور ز بیتابی کلیم
کاری که صبر کرد تقاضا نمی کند

ارزانی خموشی و بند گران اوست
حرفی که چون نسیم دلی وا نمی کند

حج پیاده در قدم اهل دل بود
صائب چرا زیارت دلها نمی کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.